پدر برای جلوگیری از مهاجرت پسرش به آلمان چه نقشه ای کشید؟ (+ جزییات)
تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۰۵۹۱۷۸
وقتی پسر جوان یک روز قبل از پرواز به آلمان از سوی ۲ مرد ناشناس ربوده شد، هیچکس باورش نمیشد که پشت پرده این گروگانگیری پدر خانواده است.
همشهری آنلاین نوشت: یکی از روزهای آبان امسال بود که صدای نالههای پسریجوان که از داخل ساختمانی متروکه در یکی از محلههای جنوب پایتخت به گوش میرسید، توجه رهگذران را جلب کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پسر جوان وقتی ماموران را در برابر خود دید گفت که در دام گروگانگیران خشن گرفتار شده و ۱۴ روز توسط آنها زندانی بوده است. وی ادامه داد: روز حادثه برای انجام کاری از خانه خارج شدم و در حال عبور از خیابان بودم که ناگهان خودروی پژویی با دو سرنشین راهم را سد کرد. یکی از سرنشینان ماشین اسم مرا صدا زد و به گمان اینکه آشنا است، ایستادم.
در همین هنگام سرنشین دیگر خودرو از ماشین پیاده شد و چاقویی روی پهلویم قرار داد و وی تهدیدکرد که اگر حرفی بزنم جانم را می گیرد و جسدم را به آتش می کشد.
آن موقع دیدن صورت مرد جوان که پر از آثار زخم و چاقو بود، وحشت کردم. کاملا مشخص بود که او شرور است و اگر مقاومت می کردم تهدیدش را عملی می کرد. مرد شرور با تهدید مرا به داخل ماشین انتقال داد و دست و پا و چشمانم را بست. سپس راننده حرکت کرد و من که وحشت کرده بودم به آنها گفتم که هرچه پول می خواهند میدهم فقط رهایم کنند؛ اما آنها بی خیال نشدند.
پسر جوان ادامه داد: من به تازگی کارهای اقامت و مهاجرتم به آلمان را انجام داده و ویزای تحصیلیام را گرفته بودم. حتی بلیت تهیه کرده و فردای آن روز به مقصد کشور آلمان پرواز داشتم و آن روز داشتم کارهای قبل از سفر و مهاجرتم را انجام می دادم اما گروگانگیران خشن به حرفهایم توجهی نکردند و با دستمالی که آغشته به مواد بیهوشی بود، مرا بیهوش کرده و به محلی ناشناس منتقلم کردند.
اخاذیپسر جوان گفت: نمی دانم چند ساعت بی هوش بودم اما چشمانم را که باز کردم در یک خانه باغ بودم؛ با دست و پای بسته. آدم ربایان مدام شکنجهام می دادند و تهدید میکردند که اگر خانوادهام مبلغی که می خواهند را به آنها ندهند، جانم را می گیرند.
حتی یکی از آنها میگفت مرا به قاچاقچیان اعضای بدن انسان می فروشد تا آنها اعضای بدنم را برای فروش بردارند و به زندگیم پایان بدهند. آنها مرا کتک میزدند و مدعی بودند که با خانوادهام تماس گرفته و چند میلیارد تومان در قبال آزادی من خواستهاند.
او ادامه داد: سرانجام بعد از گذشت دو هفته از گروگانگیری و شکنجه هایمتعدد، آنها به من گفتند که خانواده ات همه پولی را که میخواستیم پرداخت کردهاند و بعد مرا بیهوش کردند که وقتی چشمانم را باز کردم نیمه جان در یک ساختمان متروکه بودم با دست و پای بسته و مردم به دادم رسیدند.
یک روز قبل از سفربا این شکایت پروندهای با موضوع گروگانگیری تشکیل شد و گروهی از ماموران تحقیقات خود را زیر نظر قاضی موسی رضازاده، بازپرس دادسرایجنایی تهران آغاز کردند. تیم تحقیق در ابتدا به محلی که پسر جوان ربوده شده رفت و با بررسی دوربین های مداربسته، شماره پلاک خودروی آدمربایانرا به دست آورد.
در ادامه و با توجه به مشخصات ظاهری یکی از گروگانگیران و انجام اقدامات اطلاعاتی، هویت هر دو متهم به دست آمد و آنها در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر شدند.
متهمان به اداره آگاهی انتقال یافتند و در تحقیق از آنها مشخص شد که پشت پرده این آدم ربایی پدر گروگان بوده است. او یک روز قبل از سفر پسرش به آلمان دو آدم ربا اجیر کرده بود تا پسرش را گروگان بگیرند. یکی از متهمان دستگیر شده گفت: مدتی قبل مردی به نام احمد به سراغ ما آمد.
او وعده دستمزد ۲۰ میلیون تومانی به ما داد و خواست تا پسرش را گروگان بگیریم. من و دوستم چون اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داریم و نیاز شدید به پول، بر سر دوراهی قرار گرفتیم که پیشنهاد مرد میانسال را قبول کنیم یا نه. چون قبلا با این اتهام زندان رفته بودیم، نپذیرفتیم. اما مرد میانسال گفت چون شاکی خودش است رضایت می دهد و اجازه نمیدهد ما به زندان بیفتیم و به این ترتیب ما وارد این بازی شدیم.
به خاطر مهاجرتبا اعتراف این دو متهم، طراح نقشه گروگانگیری که پدر گروگان بود بازداشت شد. این درحالی بود که پسر وقتی شنید پدرش برای ربودن او گروگان اجیرکرده، شوکه شد. با این حال وقتی اعترافات پدرش را شنید، به گریه افتاد و رضایت داد. پدرش در اعترافات خود گفت: کوروش تنها فرزند من است و نمیتوانستم دوری او را تحمل کنم. هر چند خیلی مشتاق مهاجرت بود و برای زندگیاش برنامه ریخته بود، اما من اصلا دلم به رفتنش نبود.
وقتی دیدم همه کارهای مهاجرتش را انجام داده و می خواهد وطن را ترک کند تصمیم گرفتم نقشه ای بکشم تا او راهی این سفر نشود و کنار من و مادرش بماند. دوست داشتم او ایران را ترک نکند و در کشور خودش درس بخواند و موفق شود. به همین دلیلپرس و جو کرده و دو خلافکار اجیر کردم که او را گروگان بگیرند و مانع سفرش شوند اما قرار نبود آنها پسرم را شکنجه کنند. من فقط می خواستم او به پروازش نرسید و بی خیال مهاجرت شود.
با افشای این حقایق و با توجه به رضایت گروگان، رسیدگی به این پرونده ادامه دارد.
گزارش: الهه فراهانی
کانال عصر ایران در تلگراممنبع: عصر ایران
کلیدواژه: مهاجرت آدم ربایی پدر پسر جوان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۰۵۹۱۷۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیا در آغوشم؛ به یاد «حسین بختیاری» که بهار پر کشید
به گزارش مبلغ، روایت زیر دریافتی ادبی از اشعار روضه های زنده یاد «حسین بختیاری» است که به نقل از مجله خیمه منتشر شده است. حسین بختیاری، مداح جوانی که در تلاش برای زندهکردن سبک های قدیمی روضه خوانی بود و شعرهای خاصی میخواند. او در نوروز ۱۴۰۳ درگذشت. متن کامل این روایت ادبی را در این شب زیارتی امام حسین(ع) در زیر می خوانید:
قلبت ایستاد، «و قاف، حرف اول قلب است/ آنجا که نبض واژههای تو دلتنگ میشود»
بهار است و در خیابان بهار، سیل باران چشمها، قلب تو را میبرند تا حرم سیدالکریم. آنجا ایستاده در انبوه چشمهای بُهت زده و اشکهای خشکیده روی گونهها و بغضهای گلوگیر، پدرت میآید چنان که «الفِ قامت او، دال» و «همهٔ هستی او در کف گودال»؛ کسی ناله سر میدهد: «خمیده، خمیده، رسیدم به تو / شکستم، شکستم، دم جسم تو» همه بیاختیار، نوحه میکنند: «جوانان بنیهاشم بیایید…»
*
قلبت ایستاد، «و قاف، حرف اول قبله است/ آنجا که شعر تو آواز میشود»: «کفن که دست مرا بست، دست تو باز است/ و دست باز تو یعنی بیا در آغوشم»
کسی هست که بداند این بیت از کیست؟
آن واژهها، آن تک بیتهای تَرانگیز، آن تکههای طنیندار، موجی شدند جوشیده از جنازهٔ تو. جاری، میانهٔ امواج ناکجاهایی که هم حقیقتاند و هم مجاز. آن بیتها که خوانده بودی، باران شدند در آغاز این بهار: «مگر که صحبت ما، صحبت رفاقت نیست/ بغل بگیر مرا، احتیاج من بغل است»
می دانی، بعد رفتنت، این دلگویهات، مثل رنگین کمان، همهجا پخش شد که گفته بودی: «من کیفی که در خونهٔ امام حسین کردم و زندگیای که کردم، شاید پادشاهها نکرده باشن… اونقدر به من خوش گذشته…»
*
قلبت ایستاد، «و قاف حرف اول قاصدک است/ آنجا که شعر برای تو پرواز میشود»
صدایت بین «پیج»ها پیچید که خوانده بودی: «شعرهایم همگی درد فراق است، ببخش» ولی چه زود، از روزگار فراق گذر کردی و به دلبر رسیدی. چنانکه رفیقت سرود: «برادر رفتی و ما را غمی جانکاه میماند/ طریق وصل دلبر را، دلی همراه میماند»
*
قلبت ایستاد، «این واژههای عاریهای را ببین چه سان / در سوگ قاف عشق، چه بیبال میشود»
آنک، بذر جسمت را در آستان سیدالکریم کاشته اند. تا چشم کار میکرد، باران اشک بود که آبیاریات کنند. باز زمزمهٔ صدای این شعر روضهٔ تو بلند میشود: «من آخرش همه را میکشم به سوی حرم/ که عشق را سر هر کوچه جار باید زد»
«تا نگاه میکنی، وقت رفتن است»؛ که آن صدای کشیدهٔ تو، بندی از زیارت اربعین را درآیین کاشت جسم، فریاد میزند: «یا رحمة الله الواسعة و یا باب نجاة الاُمة»
همه کشیده و بلند میگویند: «یااااا حسین».
باز صدای تو در فضا میپیچد: «صد شکر میکنم که به لطف خدای خویش/ عمرم به روضهخوانی آن پاره تن گذشت»
*
قلبت ایستاد، «و قاف حرف اول قلب است/ آنجا که یاد تو تکثیر میشود»
* ابیات «و قاف» برگرفته از شعر زنده یاد قیصر امین پور است
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902086